نقد ۱:
سايت اند ساند
۱۹۸۹
عروسي خوبان
"عروسي خوبان" به كارگرداني "محسن مخملباف"، يكي از معدود فيلم هاي ايراني است كه نتايج ناشي از جنگ هشت ساله ايران با عراق را تصوير مي كند. بيشتر فيلم به افراد موجي ميپردازد، افرادي كه تند و ناشمرده صحبت ميكنند و چوب هاي زير بغل خود را همچون يك مسلسل شليك ميكنند و از اوهام و حالات هذياني خود رنج ميبرند و از صداي ماشين تايپ، به فرياد درميآيند. مخملباف در اين فيلم آن چيزي را نشان ميدهد كه حتي"هيوستون" جرأت نشان دادنش را در فيلم "بگذار آنجا نور بتابد" نداشت.
نقد ۲:
نويسنده: رابرت ريشتر
"فيلم عروسي خوبان براي مردم خارج ازايران كه غالباً درك درستي از ماهيت انقلاب اسلامي ايران ندارند كمك بزرگي است. اين فيلم مينمايد كه هدف از انقلاب در نزد ايرانيان، آزادي و عدالت اجتماعي بوده است، چيزي كه يقيناً همه ملت ها در آرزوي به دست آوردن آن هستند. به عقيده مخملباف مسائل و مشكلات ايران بيش از آن كه سياسي باشند، ريشه در فرهنگ مردم دارند. وي با اشاره به فيلم "پدر سالار" ساخته "برادران تاوياني" ميگويد: "شروع هرتحول بنيادي در ايران بايد از خانوادهها باشد. به عنوان نمونه مرد سالاري كه يكي از مشكلات ما ايراني هاست پيش از هر چيز ريشه در باور فرهنگي خود زنان ايراني دارد."
نقد ۳:
نشريه نوه زور شرزايتونگ
مارس ۱۹۹۰
"عروسي خوبان ساخته محسن مخملباف يكي از دردناك ترين تصاوير از واقعيت شرايط امروز ايران است. "حاجي" كه در جبهههاي جنگ با عراق به شدت از نظر جسمي و روحي صدمه ديده، پس از مرخص شدن از بيمارستان، نزد خانواده نامزدش به استراحت ميپردازد. روبهرو شدن او با اتفاقات روزمره در شهر تهران و بيتفاوتي غالب مردم نسبت به عدالت اجتماعي، باعث افسردگي و فشار شديد روحي وي ميگردد. مخملباف با بياني تلخ و گزنده صدمات جسماني و رواني به جا مانده از جنگ و كمرنگ شدن اهداف و هويت جامعه ايراني را به تصوير ميكشد.
اين فيلم كه در ۱۹۸۹ ساخته شده، به صراحت ضمن بيان يأس و نااميدي كارگردان، به آگاهي رسيدن عناصر داستان را نسبت به موقعيت خويش نشان ميدهد. اين فيلم از نظر مخملباف يك فيلم انتقادي است.
نقد ۴:
كتاب فيلم هايي از ايران، آلمان
۹۲-۱۹۹۱
نويسنده: روبرت ريشتر
عروسي خوبان محسن مخملباف يك راديوسكوپي مات و مبهوت كننده از واقعيت ايران سال هاي پس از انقلاب است. همانطور كه شخصيت اصلي فيلم، حاجي، به دليل جراحات و صدمات ناشي از جنگ به زير دستگاه راديوسكوپي اشعه ايكس فرستاده ميشود، مخملباف نيز در فيلمش جامعه ايراني و زندگي روزمره ايراني را با صراحت مورد بررسي و راديوسكوپي قرار ميدهد.
در نخستين نما، دستي سرآمپولي را ميشكند- ظاهراً براي تزريق آرامبخش-دوربيني كه به چرخ دستي پرستار بسته شده، از ميان دالاني تنگ و باريك عبور ميكند. درها گشوده مي شوند تا به اتاق بيماران ميرسيم. مرداني در لباس سفيد بيمارستاني با تشنج به اين سو و آن سو ميروند و فرياد ميكشند. در تيمارستان مرداني كه از نظر جسمي و روحي طي جنگ ايران و عراق دچار صدمات و لطمات بسيار شدهاند، مدام خوف و وحشت جنگ را به ياد ميآورند. مخملباف كابوس آنان را به ما نشان ميدهد: هواپيماها، بمباران، مردي كه دستش در اثر انفجار قطع شده است، نوحه و سرود عزايي كه بعدها نيز تكرار مي شود.
پزشك به سادگي وانمود مي كند كه اين ها همه نتايجي معمولي و عادي موج گرفتگي است و به بستگان حاجي توصيه ميكند كه او را در آرامش نگه دارند تا پس ازمرخصي از بيمارستان و عروسي با نامزدش به حالت اوليه خود باز گردد. مهري از او در خانه والدين متمولش نگهداري ميكند و به او كمك ميكند تا كار سابقش را به عنوان عكاس دوباره از سر بگيرد. اما همه تلاش ها و زحمات او نقش بر آب ميشود. توانايي حاجي در نكته بيني اجتماعي و يادآوري كابوس هايي از جنگ، هر چه بيشتر به افسردگي او دامن ميزنند. (اين نكته از تبديل تصاوير رنگي به سياه و سفيد نشان داده مي شود.) حاجي در مييابد كه جامعه ايراني پس از انقلاب از درون مورد تهديد قرار دارد: فلاكت و بدبختي فقرا و آوارگي و بيخانماني همواره در همه جا به چشم ميخورد در حالي كه بهرهوران از جنگ، زندگي راحت و مرفهي براي خود ترتيب دادهاند.
در جشن عروسي، اين تضاد به اوج خود مي رسد: حاجي بر سر خانواده متمول و ثروتمند مهري فرياد ميكشد(حروم خوري خوشمزهاس) و به نوحهخواني ميپردازد. حاجي درهم ميشكند و از طرف خانواده پولدار مهري طرد ميشود و بار ديگر در بخش رواني بستري مي شود. شب هنگام از بيمارستان چون آوارهاي بيخانمان به خيابان هاي تهران ميگريزد. مخملباف در يكي از صحنه ها كابوس هاي جنگي حاجي را مي نماياند(تصوير بزرگي از يك ماشين تحرير در حا ل كار در پيش زمينه و سربازاني كه به خاك ميغلتند در پس زمينه).
مخملباف با شدت و تلخي بسيار صدمات روحي به جامانده از جنگ و مسخ و بياعتبار شدن جهتگيري و اهداف و هويت جامعه ايراني پس ازانقلاب را فرياد ميكند. اين فيلم كه در سال ۱۹۸۹ ساخته شده آشكارا و به صراحت از نااميدي و سرگشتگي و بيهدفي شخصيت هايش و نيز غم و اندوه كارگردانش سخن ميگويد. مخملباف با اين فيلم فرد فرد مردم و انفعال و بيارادگي آن ها در مواجهه با مسائل و مشكلات را به باد حمله ميگيرد.
مخملباف در فيلمش به ويژه مشكل حل نشده نابرابري اجتماعي رابه تصوير ميكشد. حاجي به همراه نامزدش مهري گزارشي تصويري از زندگي روزمره در تهران تهيه ميكند. حاجي و مهري از هر چيز روزمره كه ما در هيچ فيلم ايراني نديدهايم، عكس ميگيرند: پيرزنان و پيرمرداني كه به گدايي مشغولند. قاچاقچيان بازار سياه. مردمي كه در خيابان مي ميرند. مستمندان آواره و بيخانماني كه همچون ولگردان خياباني ناچارند درخيابان شب را به صبح برسانند و پوشش آن ها چند ورق روزنامه است. حاجي و مهري به هنگام عكاسي براي بازجويي به اداره پليس برده مي شوند. صبح روز بعد، پس از اين كه هر دو آزاد ميشوند حاجي از حياط اداره پليس عكاسي اش را شروع ميكند. يك نگهبان به او گوشزد ميكند كه در اينجا عكاسي ممنوع است. حاجي اعتنايي نميكند و از يك گل آفتابگردان كه در حياط اداره پليس روييده عكس ميگيرد. حاجي بعدها ميبيند كه روزنامهاي كه گزارشي از زندگي روزمره تهران برايش تهيه شده بود تنها اين عكس شاعرانه بيضرر گل آفتابگردان را چاپ كرده است. آيا اين اشاره و كنايه مخملباف به خودسانسوري و ريشه و سرچشمه آن نيست؟
مخملباف به منظور كنكاش و بررسي مسائل اجتماعي و فرهنگي، روايات مختلفي را پشت سر هم رديف ميكند. از جمله نمايشگاه عكس مهري كه در آن تصاويري از زندگي روزمره تهران عرضه ميشود. اينها عكسهايي از زنان هستند كه توسط يك زن گرفته شدهاند. گزارشگر راديو با مهري و بازديدكنندگان مصاحبه ميكند. اما در مقابل سؤالهايش تنها پاسخهايي محتاطانه مي شنود. مهري در پاسخ به اين سوال كه چه قصد و هدفي در وراي عكسها داشته، گزارشگر را تنها به ديدن عكسهايش ارجاع ميدهد. يكي از زنهاي بازديدكننده ميگويد كه شوهرش اجازه صحبت كردن را به او نداده است. اين صحنه از فيلم مخملباف علل اين امر را كه چرا زنها عقايد و اختيارشان را در جامعه نميتوانند ابراز كنند، زير سوال ميبرد.
موجزترين و نمادين ترين صحنه، صحنهاي است كه مهري انار را آماده كرده و دانههاي تازه انار را درظرفي براي حاجي كه در روي صندلي چرخدار نشسته ميآورد. مهري وحشتزده از برادر عقبافتادهاش ظرف را به زمين رهاميكند. مخملباف شكست ظرف را با انفجاري در جبهه جنگ پيوند ميدهد. انار، نشانه زندگي و باروري، روي پارچه سفيد كف اتاق پاشيده ميشود و آن را به رنگ سرخ خونين درميآورد.
حاجي به مهري ميگويد:"من هرگز نميتوانم آرامش بيابم. من زندگي شما را جهنم خواهم كرد. " وقتي كه حاجي به نامزدش نصيحت ميكند كه از او جدا شود ، در پس زمينه مرداني را ميبينم كه چگونه ابتدا با مارش نظامي از چپ به راست رژه ميروند و بلافاصله روي صندلي هاي چرخدار و با چوبدستي از سمت راست كادر باز مي گردند. حاجي كه نامش معرف زيارتكنندگان مسلمان خانه خداست، ناتوان و درمانده روي صندلي چرخدار نشسته است.
مخملباف بر مبناي سنت هاي روايي ايراني از نمادها و استعارات استفاده ميكند و اين امر او را قادر ميسازد كه تركيب موجز و پيچيدهاي از نمادها و تمثيل ها درهم ببافد، به طوري كه ما تماشاگران تنها پس از چندين بار تماشاي فيلم قادر به درك و گشودن آن ها هستيم. در ضمن مخملباف اين شيوه را با گوشه و كنايههاي نقل شده در هم مي شكند و واقعيات را كاملاً به صراحت و روشني به روي پرده ميآورد. او با ذوق و سليقه بسيار و به گونهاي متجانس ماجراهاي واقعي و ماجراهاي نوشته شده را با استفاده از عناصر و نمادهاي تصويري با هم مرتبط مي سازد، كاري كه بيان سينمايي و نيز مضمون و محتواي فيلم را قدرت بخشيده و شدت ميدهد.
مخملباف در اين فيلم از عدسي هاي زاويه باز بسيار استفاده ميكند كه صحنهها را ازشكل مياندازد و چهرهها را در نماهاي نزديك ورم كرده نشان ميدهد. او با دوري جستن از همه اصول سينمايي، دست واقعيت عيني را در دست رويا ميگذارد.
دوربين حاجي و از اين طريق دوربين فيلمبرداري مخملباف، نگاهي انتقادي به واقعيات ايران مياندازد. زخم ها و جراحات را نشان ميدهد.
نه تنهاحاجي از درون صدمه ديده و از پا افتاده است،كه انقلاب نيز در مرحله بحراني و حساسي قرار گرفته است. حاجي تجسم انقلاب است: هر دو صدمه ديده و مجروحند و نميتوانند در شرايطي كه به آنان تحميل شده در جامعهاي كه از جنگ سوء استفاده مي شود و به اوضاعي شبيه قبل از انقلاب باز ميگردد، آرامش بيابند.
نقد ۵:
نشريه دي تاگس سايتونگ،آلمان
موج نوي سينماي ايران
محسن مخملباف (متولد ۱۹۵۷) پرچمدار و پيشتاز موج نوي فيلمسازان معترض است. تربيت شديداً مذهبي در كودكي، دستگيري و زنداني شدن در نوجواني در رژيم شاه، آزادي توسط نيروهاي انقلابي در جواني، با شرح حالي نمونه يك نسل از روشنفكران ايراني. اين خود آموخته بيتاب و قرار طي يك دهه ده ها نمايشنامه، داستان، فيلمنامه نوشته و نزديك به ده فيلم بلند سينمايي را خلق كرده است. مخملباف، اين بچه "اعجوبه" از"بايسيكلران" كه در ۱۹۸۹ جايزه نخست جشنواره ريميني را به دست آورد و "عروسي خوبان" تسويه حسابي بياماني دارد با واقعيت هاي جامعهاش. و به همان نسبت كه در سطح جهاني مورد توجه قرار مي گيرد، در آتش فتنه و توطئه بيسابقه مطبوعات ايراني قرباني مي شود. مخملباف ميهمان يك دوره نمايش گسترده فيلمهاي ايراني بود، كه "اوتورايتر" براي انجمن فيلم"پريانا" در سينماي شهر وين ترتيب داده است. به خاطر هياهو و جار و جنجال مطبوعات در كشورش، با ترديد تن به مصاحبه داد. اين مطلب نشان دهنده دوري گزيني مخملباف از جارو جنجال و تبليغات است. مخملباف در همه جا به عنوان وجدان انقلاب مورد توجه و تحريم قرار گرفته است.
نقد ۶:
نشريه سينما، اتريش
نويسنده: ايوتوراوال
محسن مخملباف (متولد ۱۹۵۷) شايد اصليترين كارگردان از ميان سينماگران "جديد" كشور ايران است. انساني ستيزهجو كه در زمان شاه به زندان افتاده و شكنجه شده است. او تا به حال كارگردان نه فيلم بلند بوده كه هرگز يكنواخت نبودهاند. مثلاً قدرت فيلم "دستفروش" (۱۹۸۵) كه با نمادها و كنايات، در سه اپيزود، زندگي بشري را از بدو تولد تا مرگ بيان ميكند، قابل توجه است. و "بايسيكلران" (۱۹۸۹) يك داستان غمگين درباره يك آواره افغان است و فيلم شگفتآور "عروسي خوبان" (۱۹۸۹) با يك نمادگرايي مسيح گونه اسلامي كه علاوه بر تكنيك فني برجسته، از موضوع خوبي برخوردار است. بيترديد مخملباف اعجوبه سينماي ايران است.