Stories

۳ ۸, ۱۳۹۴

۶ ۲۳, ۱۳۹۲

 
 
 
قصه من و لوبیتل
محسن مخملباف
 
   عزيز یادت هست؟ شنبه بود، روی تلفن من پیغام گذاشته بودی كه قرار است اولین كتاب از عكس های بیست سال گذشته سینمای ایران را…

۶ ۲۲, ۱۳۹۲

اين داستان در اعتراض به كشتار سال ٦٧ نوشته شد و  در مجله سروش همان سال به چاپ رسيد.
 
جراحی روح
محسن مخملباف
 
داستان سیاهی را برای شما می نویسم. این اجازه را از ناشر…

۶ ۲۲, ۱۳۹۲

مرا ببوس

 

۱

س: نام و مشخصات خود را بنويسيد؟

ج: مصطفى…، بيكار، چريك.

س: طريقه آشنايى خود را با مرضيه شرح دهيد؟

ج: با دوستم حسن براى پخش…

۶ ۲۲, ۱۳۹۲

محبوبه های شب

در تمام آن سال ها، مادرم ظهرها مرا به زور مى خوابانید؛ اما خوابی نبود؛ سراسر خیال بود و خاطره. از بازی فشار انگشتان بر پلك های هم آمده چشم و گشودن یكباره آن،…

۶ ۲۲, ۱۳۹۲

به: زن،
زن مظلوم اين ديار.
 
باغ بلور
محسن مخملباف
 
۱
   لایه، درد زایمان را می شناخت؛ بار اولش كه نبود. دو بار قبلی وقتش كه شده بود، تیره پشتش آرام آرام…

۶ ۲۲, ۱۳۹۲

 
حوض سلطون
محسن مخملباف
 
 
۱
چادر را به سر كشیدم، حسین را بغل كردم و زدم به كوچه. افتخارسادات داشت انگور سوا مى كرد. راه را باز كرد بروم تو. گفتم: 
« نه…

۳ ۴, ۱۳۹۰

بزها
 
 
واقعا مرد می خواهد که شب های زیادی خوابت  نبرده باشد و هنوز سرپا باشی، اما دیگرمرد هم داشت از پا در می آمد. نه این که از پا در آید و خوابش ببرد، این که از بی خوابی…

۷ ۱۱, ۱۳۸۷

گرگ ماده، سگ نر
 
 
هرگاه کسی را قضاوت کرده ام، شب خواب دیده ام   که میان مردم خشمگین ایستاده ام و به مسیح سنگ می زنم. سپس سراسیمه از خواب برخاسته ام و جای جراحات سنگی را که…

۱۱ ۳۰, ۱۳۸۶

 
 
 
 
به یاد احمد بورقانی
 
از دفتر خواب ها
 
 
یک
من از خوابیدن می ترسم. خواب های شبانه من روز بعد اتفاق می افتند. ماه پیش خواب دیدم…